بی تو به سر نمی شود !
دریا بدون موج تو دریا نمیشود
دنیا بدون روز تو زیبا نمیشود
جز با عبور نازک انگشت های تو
از بغض کوچه ها گره ای وا نمیشود
آنقدر روشنی که در این شهر تیره هم
خورشید خنده های تو حاشا نمیشود
درطرح سبز و ساده ی تو،«جستوجوی عشق»
دیگر شبیه حل معما نمیشود
یک نقطه در زبان تو پایان جمله نیست
جمع «تن» از نگاه تو «تنها» نمیشود
زل میزنم به پنجره یعنی صدای من
الهام میشود به دلت یا نمیشود ؟!
لبخند میزنی که : دل هیچ عاشقی
مجنون تر از دل خودِ لیلا نمیشود
نه...،بی هوای تازه ی دربرگ جاریت
این کهنه زخم مداوا نمیشود
بیهوده دور عقربه را پلک می زنیم
امشب بدون صبح تو فردا نمیشود
کتاب:از آهو تا کبوتر/موضوع: اشعار آئینی / شاعر:قاسم صرافان / ناشر: آرام دل